عسل ما آرتین

امروز با هم: یعنی با مامانی و  بابایی و من و تو. همه با هم سوار ماشین شدیم  تصمیم گرفتیم با ماسک بریم یک پارک بی تاب و سرسره و خلوت که کسی نباشه. تا من و تو بتونیم یکم بدو بدو کنیم و بازی.  حیف توپ یادمون رفت. ولی بدون توپ  هم خیلی خوش گذشت. دنبال پرنده ها میدویدی و میخواستی بگیریشون ولی فرار میکردن😂😂😂 بعد کم کم برگشتیم خونه. خیلی بهمون خوش گذشت😘😍💖 ...

داشتم برات  شعر میخوند گفتم: یه داداش دارم؟ گفتی: شاخ نداره🤣🤣🤣 ترکیدیم از خنده. آخه پسر چرا اینقدر بامزه ای😂😂

داداشی امروز داشتی با شیشه شیرت شیر میخوردی که بابایی از سر کار رسیدن. اومدی بلند بشی بری دم در که شیشه شیرت شکست و  رفت توی دستت و دستت زخم شد😢😢 زخمش عمیق بود و مجبور شدیم بریم دکتر. گفتن باید بخیه بزنیم و دستت رو بخیه زدن😢🤕 وقتی اومدیم خونه خوابت برده بود و وقتی بیدار شدی  شروع کردی به گریه کردن که دستم میسوزه و باندش رو باز کنید😢😭 تا اینکه من یک فکری به ذهنم رسید. ماژیک آوردم و برات روی بانددستت نقاشی کردم. کلی خوشت اومد😍😍 تا اینکه آروم آروم دستت خوب شد😘🤩🙏😍 ...

😍😍😍 آرتین 3/5 در خونه بازی🤩 توی خونه ریسه نور رنگی هم داری✨ ولی توی عکس خیلی نیوفتاده😉🤗😊 🌷🌹🌻🌼 ...

آرتین 3/5  در ماشین شارژی🤩🤩🌈 اینم عکس هات با ماشین شارژی😍😍😍 داداشی مهربونم😘🌷😘🌷 ...

گاهی اوقات به شوخی بهت میگم داداشی پیر. دیروز گفتی نه من پیر نیستم.( چون معنی ش رو نمیدونستی) من بهت گفتم پیر یعنی طلا* یعنی جیگر* عسل* داداشی مهربون و... تا اینکه میگی اهان پس من پیرم 😆😆😆🤣🤣🤣

چند هفته ای میشه که من و آریسا جون با هم تماس تصویری میگیریم و بازی میکنیم. تو هم میایی و بازی ما رو نگاه میکنی و بازی هم میکنی. 😍😍🌷🌷 دیروز میخواستم تنهایی اسم فامیل بازی کنم که اومدی گفتی منم میخواهم بازی کنم. گفتم باشه یک کاغذ بردار و بیا.رفتی یک مداد و کاغذ برداشتی آوردی. و بازی رو با (د) شروع کردیم. هنوز شروع نکرده با دستای کوچولوت مداد رو گرفتی و  چند تا خط خطی کشیدی و گفتی استپ. 😲😍🤣🤣 بعد گفتم اسم؟ گفتی فامیل🤣🤣🤣🤣 گفتم پسر فامیل چیه؟ اسم رو بگو گفتی آرتین محمدی.  برای رنگ:قرمز برای حیوان: ببر برای شهریاکشور: شهر 🤣( ازت پرسیدم شهریاکشور گفتی شهر)🤣 برای گل: بوسی. دفعه بعد هم گ...

ای داداش کوچولو چه کلمات بامزه ی به کار میبری 😘😅🤩 چند وقته که مامانی مهربون برای ماشین شارژی مون باطری خریدن 🚒🚒🤩😍 چون کرونا اومده ما دیگه از خونه نمیریم بیرون و تو هم مجبور بودی توی خونه با ماشین شارژی بازی کنی. 😭😭🙁 خلاصه چون جایی نیست که ماشین شارژی  رو بذاریم مامانی گفتن ماشین شارژی رو بذاریم  ته آشپز خونه. یک روز  یک روز وقتی خواستم ماشین رو بیارم بیرون  گفتی اول سر و تف ( سرو ته) کن ماشین رو بیار بیرون 🤣🤣 حالا حتما برات عکس هات رو میگذارم 😘 ...

یک چیز خیلی خنده دار اینه که  وقتی شب ها میخواهیم بخوابیم من بهت میگم شب بخیر_ خواب های خوب ببینی. بعد تو میگی شب بخیر (و در جواب خواب های خوب ببینی میگی) منم همینطور🤣🤣 آخه پسر بامزه چقدر جیگری😘😘